خبر فوت محمدعلی بهمنی مشغول کارهای روزانهام بودم که در استوریهای اینستاگرام با خبر فوت محمدعلی بهمنی روبرو شدم.چند ثانیه مغزم قفل کرد، پل ارتباطیام با شعر معاصر از بین رفته بود. برای تسلی افکار سعی کردم صحبت کنم. رو به همکارم کردم و گفتم محمد علی
سقوط از سقوط نوشتن را شروع کردم.نمیدانم داشتم از خودم مینوشتم یا سقوط!با خواندن کلمات و جلو رفتن صفحات، مرز این سقوط کمرنگ و کمرنگتر میشد تا در نهایت به یک پذیرش میرسید.پذیرش سقوطانکار به سقوط که از ابتدای کتاب در وجودت هست و شاید همین دلیل
از دیدگاه من بهترین شروع در مطالعه آثار یک نویسنده، شخصیترین اثر اوست؛ این کار باعث آشنایی بیشتر با جهان نویسنده و درک بهتر تفکرات و زندگی زیسته او در خلال آثارش می شود . کتاب تهوع شخصیترین کتاب ژان پل سارتر محسوب میشود. ژان پل سارتر «ژان
کتاب ناتمام «نخستین مرد»، نوشته آلبر کامو کسی که با داستانسرایی «بیگانه»، پرواز قلمش در کتاب «سقوط» و وصف «کالیگولا»، چیرهدستی خودش در نوشتن و ذوق خوندن رو چند برابر کرد. نویسندهای که دو سال بعد از گرفتن جایزه نوبل ادبیات در تصادف کشته شد
در عالم تقلاهای قلبی و تلاشهای عقلی تصمیم گرفتم به سمت علم کوه برم. تیرماه برام ماه جدیدی بود با تجربههای متفاوت و یادگیریهایی که از اول زندگی به سراغشون نرفته بودم و کتابهایی که جذابیت این مسیر رو چند برابر میکردن. تجربه ادامه دادن همراه وحشت
خیلی از ما آرمانشهری در ذهنمون داریم. شهری که همه چیزش طبق بهترین اصول قرار داره. «جنیفر کلمنت» نویسنده کتاب «عشق و اسلحه» از نیمه تاریک جامعه آمریکا پرده برمیداره و مشکلات جامعه آمریکا، تبعیضها و ناکارآمدیها رو توی چارچوب قصهای جذاب و پر کشش
این غمانگیزترین حالت غمگین شدن است چی به سرمون اومده بود؟ جمعی از انسانهایی که ادعای وطن دوستی دارن و فشار جنگ و شرایط زندگی اونهارو به خوردن انسانی بی گناه سوق داده بود این دومین کتابیه که دارم از این نویسنده میخونم و کل کتاب در شوک وقایع رخ
من سرشار از شوق زندگی ام نه مثل جملات انگیزشی برای خودم تعریف جدیدی از شوق و امیدواری ساختهام تعریفی که نیاز نداره هرروز به خورشید سلام کنم و انرژی مثبتم را برای کائنات ارسال کنم در تعریفی که ساختهام میتوانم غمگین بشم، اشک بریزم حتی برای چند
این روزها وقتهای آزادم به مطالعهی کتاب دفترچه ها ی آلبر کامو میگذره، سعی میکنم روزی ده صفحه بیشتر نخوانم و روزهایی به خودم میآیم و میبینم از سی صفحه مطالعهام گذشته و من متوجه نشدم کتابی که دوست ندارم تمام شود و میخواهم صفحات آن را زندگی کنم
چند بار شده آدمها دست به قلم یا قلمو ببرند، چون نمیخواستند ماشه را بکشند؟