. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

روزنوشت ها

با همه وجود ازت ممنونم…

من یه جاهایی خیلی به خودم افتخار می کنم…

واسه راهی که اومدم…

واسه کارهایی که میتونستم مثل خیلیا انجام بدم ولی عقایدم مانعش شدن…

واسه روزای سختی که شرایط واسه جا زدن فراهم بود ولی پا پس نکشیدم…

بدون نقابی بر چهره

مدیر اجراییمون هرزمان میز پیدا نمیکنه بشینه و کارها رو انجام بده میاد جای میز من منم میزم رو براش پر از هر خوراکی که دارم میکنم که وقتی داره کارشو انجام میده، خوراکی هم بخوره و با هم در مورد تمرین های کلاس های شرکت که حل نکردیم و خوشحالیم از اینکه

شروع نوشته ها…

عادت کرده بودم روی هر برگه یادداشتی که برای یادآوری همکارهام می‌نوشتم یک لبخند بکشمدیدن لبخند و حال خوب دیگران بهم انرژی میده و جدا از تمام بحث‌های روانشناسی زرد سعی می‌کنم همیشه لبخند بزنم و لبخند بکشم  اول با خشم لبخند رو پاک کردم و شروع کردم

. روزنوشته ها .