کوکی معمولا ده دقیقه قبل آلارم صبحم بیدار میشه و میاد پیشم بخوابه و تا بیدار نشم و نازش نکنم دست از سر موهام برنمیداره، خودش خودشو تو برنامه روزم جا داده و برای خودش زمان تعیین کرده
از صبح که بیدار شده بودم در حین انجام برنامه تو سرم داشتم با فکرهایی که بخاطر اتفاقات داشتم میجنگیدم، این باعث شد یک جاهایی برنامم کند پیش بره ولی نمیخواستم افکارم خلالی توی برنامم ایجاد کنن
توی مترو از سید رضی تا قائم خوابم برده بود، اولین باره تو مترو میخوابم و میدونم ذهنم خسته بود از نبردی که از اول صبح شروع کرده بود
دندونام درد میکنه و این درد داره یک ماه میشه که همراهمه و داره به دندون پزشکی میکشونم
امروز دو روزه که برنامم رو دارم طبق روال انجام میدم و نمیخوام با چیزی با برنامه ریزی قبلی خودم بهمش بزنم و قشنگیش به اینه که متمم رو هم بعد ۳ ماه ادامه دوره هامو شروع کردم
شاید برای دوباره شروع کردن مطالعه و برنامم یک درس هایی رو باید از بیرون اتاقم میگرفتم تا به اتاقم برگردم
میگن وقتی بپذیری زندگی قرار نیست عادلانه باشه از یک سری اتفاقا دیگه ناراحت نمیشی و الان با هر اتفاق به اتاقم برمیگردم و میگم چاره ای جز ادامه دادن ندارم