
چرا ما راه قلب را گم کرده ایم؟
چرا هیچ چیز به ما شادی حقیقی نمی دهد؟
چرا امید در ما کم سو شده؟
ساده بگویم، چون خود ساده و حقیقی مان را گم کرده ایم
اینقدر درگیر معاملات پیچیده بیخود در زندگی شده ایم، که فراموش کرده ایم گاهی بوییدن یک گل، نوازش نسیم، آوای خرامیدن باد روی علف زارها، نزاره افق از بالای بلندی، گرفتن یک دست پرمهر، آغوش کشیدن یک کودک با عشق خالصش، نوازش یک حیوان در حالی که در چشمان تو زل زده و عشق ناب را با تو مبادله می کند، لمس یک گوجه فرنگی خانگی که حاصل دستان خودتان است و هزاران چیز ساده دیگر می تواند عمیقا روح مارا تازه می کند و چشمه شادی را در قلب ما بجوشاند
ما کی این سادگی ها را گم کرده ایم؟