. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...
در هر صورت باید به راه خود ادامه دهم

در هر صورت باید به راه خود ادامه دهم

“من در هر صورت باید به راه خود ادامه دهم…اگر کاری نکنم، اگر مطالعه نکنم، اگر تحقیق نکنم، گم خواهم شد…از دست خواهم رفت…آن وقت خدا باید به داد من برسد”

توی مسیر کوه اسم فیلم loving vincent رو از دوستم شنیدم

برای من بعنوان طراح قشنگ نبود نمیشناختمش و کلا چون از یک رشته دیگه مستقیم وارد بازار کار طراحی شدم خیلی چیزها رو نمیدونستم

فیلمش توجهمو جلب کرد و بیشتر ناراحت بودم از اینکه در زمان زندگیش هیچ تابلویی ازش به فروش نرفت و آخر فیلم که دیدم در طی ۱۰ سال بیش از ۸۰۰ نقاشی کشیده بود، اشک میریختم.

با همه اذیت ها و فروش نرفتن ها ادامه داده بود.

اوایل شخصیتش منو یاد کافکا انداخت، کافکا رو نوشتن به زندگی وصل میکرد و ونگوگ رو نقاشی

او در دنیا رنج کشید و به دست همین دنیا نیز نابود شد. او به یاری هنرش، دنیای جدیدی را ساخت. دنیایی پر از رنگ و حرکت که همه ی آنچه را که او درباره هستی می شناخت، در خود جای داده بود.

امروز برام روز ونگوگ بود (نوشتن داک کتابش و تماشای دوباره فیلمش)

قبل اینکه در مورد ونگوگ بدونم، توجه سهراب سپهری به طبیعت برام قشنگ بود و انگیزه ادامه دادن هنر و طراحیم بود و امروزم به فکر کردن درباره زندگی ونگوک گذشت

به چشم خیلی ها کی هستم؟

هیچکس

یه بی نهاد

یه شخص ناخوشایند

کسی که، هیچ موقعیتی در جامعه نداره و هرگز نخواهد داشت

خلاصه بگم پست ترین پست ترین ها

خب پس، حتی اگه همه ی این ها درست بود، پس یه روز باید توسط کارم نشون بدم، این هیچ کس، این بی نهاد در قلبش چی داره

پ ن: واقعا نمیدونم چرا برای نوشته هایی که میدونم فقط خودم برمیگردم میخونمشون

چرا بازم دو دل میشم برای انشار یک نوشته.حسم میگه این نوشته شخصی نیست که داری میزاری

نظر شما

. روزنوشته ها .