. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

ذات خوب

به خودم قول دادم بدوم، بنویسم ولی دیگران رو کیسه بکس ناراحتی ها و غم هام نکنم

با سردرد بخاطر گردن درد شب قبلم و در آستانه پریود بودن، رفتم دویدم

یک سری کارها و چیزها بالاتر از درد جسمی قرار می گیرن

انگار یک چیزی بالاتر از ارادت داره به جلو حرکتت میده

چیزی که وقتی میری سمت سیاهی هم باهاته و نمیزاره سیاه بشی

مشاورم میگه:

وقتی کسی خوبه، خوبه

یعنی تو ناخودآگاهش خوبه

حتی اگه تصمیم بگیره دیگه خوب نباشه، نمیتونه

بازم از یه جایی خوب میشه

این آدما خوب به دنیا اومدن

چاره ای جز خوبی ندارن

میدونی از چی حرف میزنم

ذات خوب

نظر شما

. روزنوشته ها .