
یک تجربه کوهنوردی
همیشه اگر میخواستم خودم رو تو یک کلمه معرفی کنم میگفتم: «من یک یادگیرندهام»
این روزها اگر بخواهم خودم رو تو یک کلمه معرفی کنم میگم: «من یک مشاهدهگرم»
مشاورم میگه:
«هر آدمی که سکوت میکنه و توی خودشه درونگرا نیست، شاید برونگرایی باشه که آدمهای اطراف محیط امنی براش نساختن، برای همینه که کمحرف میزنه.
قالب آدما درونگرا نیستن ولی اون لحظهای که از لاک خودشون اومدن بیرون نتیجه خوبی نگرفتن برای همین برگشتن همون جایی که حداقل امنیتشون رعایت شده»
خیلی از درسهای زندگیمو تو سکوت در جمع گرفتم و خیلی از قضاوتها و برچسبهایی که بهم خورد موقعی بود که شروع به صحبت کردم.
آخر هفته بود و تصمیم گرفتم بعد یکهفتهای که هیچ برنامهریزی برای روزهام نداشتم به طبیعت پناه ببرم که همیشه پناهگاه امن من بود. داخل ماشین وقتی داشتم با افراد گروه به کوهنوردی بریم همه مشغول صحبت بودن و من در سکوت نشسته بودم.
کوهنوردی برای ترکیب طبیعت و ورزش کنار هم هستش، ورزشی که مثل دویدن برام یک خلأ ساختگی رو به وجود میاره.
در سکوت چشمها مو بسته بودم و درگوشم حرفهای اطرافیانم در حال گذر بود. چشمهام بسته بود، به زندگی فکر میکردم. به جهان خودمون که قبل تغییر نیاز به یک پذیرش داشت. پذیرش و دوستداشتن خودمون همونطور که هستیم و میدونستم تا به پذیرش نرسیم هیچ نپذیرفتنی که به تغییر منجر بشه اتفاق نمیافتد.
به طبیعت رسیدیم و تنها جملهای که بیشتر از همه به زبون میاوردم «چقدر خوشگله اینجا» بود و طوری طبیعت زیباییشو به تصویر کشیده بود که حتی شبنم نشسته شده روی برگ گیاهان از چشمها پنهان نمیماند.
محو زیبایی شده بودم که با چاشنی نم باران و مه جذابیتش چندبرابر شده بود و همزمان داشتم کوهنوردی میکردم و این کوهنوردی کنار این طبیعت زیبا لذتش رو چندبرابر کرده بود و اون خلا ساختگی برام تبدیل به یک پناهگاه امن شده بود.
تو راه برگشت بعد از ۱۳ کیلومتر پیمایش تو ماشین باانرژی بیشتر از انرژی قبل شروع پیمایش داشتم با آهنگهای توی ماشین بلند میخوندم.
یکلحظه در ذهنم یکی از جملاتم مرور نشد «میترسم که در اتفاقات و چالشهای زندگی برق چشمها مو از دست بدم و تو ارتباط با آدما نتونم خودم باشم»
اما دیدم این بلند آوازخواندن همراه آهنگ در کنار آدمها بدون فکر به قضاوت، رنگنباختن بود.
نمی دونم چطوری خوابم برد و با صدای سرپرست گروهمون که میگفت: «بچه پاشو» از خواب بیدار شدم و چقدر این بچه بودن در جهان آدم بزرگها رو دوست داشتم.
