
کرم ریز تر از دیروز
امسال جهان برام واضح تر شده بود
درد و رنج آدما برام قابل لمس تر شد
درک و پذیرشم نسبت به آدما و اطرافیانم بیشتر شد
یک سال قبل همین موقع برای آوردن رویاهام روی کاغذ بعد ۲۴ سال قلم و کاغذ به دست گرفتم و رسم خطوط و تمرینهای طراحیم رو شروع کردم و امروز قلم نوری گرفتم
بعد ۱۰ سال شاگردی سر کلاس استادم تونستم به همایش حضوریشون برم و از نزدیک ببینمشون و کل ۳ ساعت همایش رو اشک ریختم و کل اون روز رو از شدت شوق حتی چیزی نخوردم
با همه ی اتفاقات تلخ و شیرین برای دوست داشتن هام جنگیدم و یک جایی امن ترین حصارم که اتاقم بود رو بخاطرشون ترک کردم، با اینکه کل روز های اون یک هفته احتمال نمیدادم بتونم با کوکی به اتاقم برگردم
۴ماه پوستم از بیرون میسوخت و از درون داشتم برای تحمل این سوزش کنار بیکاری و نبودن دوستهام تلاش میکردم
به اکسیژن بالای قله و خلا موقع دویدن معتاد شدم و در موقعیت های مختلف خودمو در حال دویدن یا بالا رفتن از کوه پیدا کردم
۱۰ ساعت روزم رو برای کار بیرون خونه بودم و کنارش داشتم همه سعیمو میکردم که کنارش ۵ ساعت برای برنامه ریزیم تلاش کنم و یک ساعت با آسودگی کنار خانواده ام باشم
ضربه خوردم و حتی جاهایی خواسته و ناخواسته ضربه زدم
شکست خوردم و افتادم
اشک ریختم و همه میگفتن تقصیر خودشه
برای دوست داشتن هام جنگیدم
دوروز به تولدم گفتم من اصلا دوست ندارم بزرگ بشم و شاید بهترین راه حل و جواب براش که حتی خودم به خودم نمیگفتم همون پیام دوستم بود که میگفت«کوچیک بمون?»
و روز تولدم یک کیک عسل و نارگیل حال بدمو تغییر داد و ورق رو برگردوند
امروز ۲۶ سالمه کرم ریز تر از دیروز دارم برنامه ریزی سال آینده ام رو میریزیم و دیوانه تر از دیروز دارم سعی میکنم با درآمدم چیزایی که دوست دارم رو بگیرم
تو کتاب طاعون آلبرکامو مینویسه:«لازم نیست آدم خوشحال باشه تا از نو شروع کنه.»
بعضی وقتا شاید لازم نیست آدم خوشحال باشه که ادامه بده
نمیدونم تا کی میشه کنار احساسی بودن منطقی عمل کرد ولی چارهای جز ادامه دادن نداریم