. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...
مرگ یک رویا بعد ۳ سال

مرگ یک رویا بعد ۳ سال

مرگ یک رویا - تراست زون

توی محتوا نویسی یاد گرفتم از واژه های که بار منفی زیادی حمل میکنن(مثل کلمه مرگ یک رویا) فاصله بگیرم و کلمه دیگه ای جایگزین کنم
ولی توی این محتوا دوست داشتم بنویسم
شنبه هفته قبل که به یک محتوا رسیدم توی سایت روزنوشت های شعبانعلی که در مورد راه اندازی یک سایت برمبنای اعتماد بود که مثل بچه اش اون سایت رو میدونست و قرار بود تحقق یک رویا باشه

هرچی اسم اون سایت رو سرچ کردم که هزینه کتاب صوتیمو پرداخت کنم پیدا نکردم تا به این محتوا رسیدم

محتوا طولانیه و پر درس
اینجا برات لینکشو گذاشتم که بعضی وقتا از متوقف شدن و از رها کردن تلاش، نترسی.
و درد بیشترش این جمله آخر بود:

من دارم خودم را قانع می‌کنم که اتفاق مهم یا تلخی نیفتاده و فقط ساختارها تغییر کرده است. نسبتاً هم در قانع کردن خودم موفق بوده‌ام.
شما هم لطفاً خودتان را قانع کنید
.

شاید این یکی از قشنگ ترین درس های بازاریابی باشه که این هفته بعد همایش پارسا کاکویی در مورد کسب و کارهاش گفت، گرفتم

پایان یک پرونده

پ.ن: این نوشته مخاطب اولش آینده خودمه، نه اینکه خودمو برای شکست آماده کنم نه، برای اینکه :

اعتبار و احترام، متعلق به کسانی است که در میدان عمل میکوشند. آنهایی که چهره شان با خیسی عرق، با آلودگی غبار و با خون زخم ها پوشیده میشود. آنها که با پشتکار، تلاش میکنند. آنها که بارها و بارها کم می آورند یا خطا میکنند چرا که هیچ کوششی بدون خطا نخواهد بود.

ولی آن کس که خود و توانش را برای یک حرکت ارزشمند، هزینه میکند،

اوست که در صورت موفقیت، لذت پیروزی را می چشد و حتی اگر شکست بخورد، حداقل شجاعانه شکست خورده است.

چنین فردی را هرگز نباید با ترسوهای خونسردی که هرگز نه طعم شکست را چشیده اند و نه طعم پیروزی، مقایسه کرد…

نظر شما

. روزنوشته ها .