سرم خیلی شلوغه
جمله ای که این چند وقت از همه می شنوم
وقتی پیگیری کارهای محتوای پیج هارو می کنم که توی برنامه ریزیم قرار بدم که طراحی هاشون دیر نشه، و میشنوم سرم خیلی شلوغ بود و نتونستم محتوا رو برسونم
وقتی بعد مدت طولانی از یک دوست خبر میگیرم و میگه ببخشید سرم خیلی شلوغ بود
و در پاسخ همه این تصور میاد تو ذهنم که حق دارن، من کل روز کنار بخاری نشسته ام و نسکافه میخورم و کتاب میخونم.
هرروز توی مترو و خیابون که به آدم ها نگاه می کنم و عجله رو توی قدم هاشون و سرعت انجام کارهاشون میبینم
حس می کنم کم کم شلوغ بودن سر داره تبدیل به یک لایف استایل می شه که خودمونو قانع کنیم که به یک سری کارها نمیرسیم
با اینکه بحث شلوغی سر نیست، هرکس در هر لحظه تصمیم میگیره زمان خودش رو به چه کاری اختصاص بده
بحث، بحث تلخ اولویت هاست.