. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...
رشد سازمان

رشد سازمان

داشتم غذا میخوردم که مدیر اجراییمون اومد توی آشپزخونه آب بخوره، بحث کلاس که شد گفت:

این دفعه سر کلاس خودتون نبودین، چیزی شده؟

به جلسه قبلم که فکر کردم دیدم آخر کلاس نشسته بودم و چیزی نمی نوشتم.

کلا یا خواب بودم یا سرم توی گوشیم بود

به جلسه های قبل تر که فکر میکردم، یاد ذوق خودم افتادم

ذوق یادگیری مطلب و مفهوم جدید

خودکارای رنگی و نکته برداری

من همون آدم بودم…با همون ذوق

ولی محیط و آدم ها، محیط و آدم های قبل نبودن

و رئیسی که ترس ازدست دادن شغل رو در وجود همه پرسنل قرارداده بود و برای رشد سازمان براشون کلاس های توسعه فردی گذاشته بود…

نظر شما

. روزنوشته ها .