
داشتم غذا میخوردم که مدیر اجراییمون اومد توی آشپزخونه آب بخوره، بحث کلاس که شد گفت:
این دفعه سر کلاس خودتون نبودین، چیزی شده؟
به جلسه قبلم که فکر کردم دیدم آخر کلاس نشسته بودم و چیزی نمی نوشتم.
کلا یا خواب بودم یا سرم توی گوشیم بود
به جلسه های قبل تر که فکر میکردم، یاد ذوق خودم افتادم
ذوق یادگیری مطلب و مفهوم جدید
خودکارای رنگی و نکته برداری
من همون آدم بودم…با همون ذوق
ولی محیط و آدم ها، محیط و آدم های قبل نبودن
و رئیسی که ترس ازدست دادن شغل رو در وجود همه پرسنل قرارداده بود و برای رشد سازمان براشون کلاس های توسعه فردی گذاشته بود…