. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

و لبخند زدم …

از روی صندلی بلند شدم و نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم روان‌کاوم نفس عمیقی کشید و گفت: جلسه غمناکی بودلبخند زدم و گفتم: نه، قشنگ بود که تونستم در موردش حرف بزنم غم جایی معنا داره که واقعیتی در کار باشه و من داشتم در خیال برای خودم رویاپردازی

ادامه مطلب 🙂

صدای قلبم

قلبم که میتپد صدایش در گوشم است، کل سفر از طریق گوشی پزشکی داشتم به صدایش گوش میدادم به صدای قلبی که یک سری تکه هایش پیش آدم ها و حیواناتی که از پیشش رفته اند مانده و جایشان خالیست و تکه هایی باقی مانده اند که با اتفاقاتی که

ادامه مطلب 🙂

قلب و دستم

از آخرین باری که قلب و دستم به نوشتن می‌رفت می‌گذرد می‌گویند دستت خشک شده و نمی‌دانم چرا کلامم رسمی است، حتی تصور و رویا و خاطراتم را دوست دارم این گونه بنویسم در برابرش مقاومت نمی‌کنم روزهایی گذشت که زندگی کردم زندگی همراه تجربه، درد، اشک، لبخند، حضور و

ادامه مطلب 🙂

آلارم

کوکی معمولا ده دقیقه قبل آلارم صبحم بیدار میشه و میاد پیشم بخوابه و تا بیدار نشم و نازش نکنم دست از سر موهام برنمیداره، خودش خودشو تو برنامه روزم جا داده و برای خودش زمان تعیین کردهاز صبح که بیدار شده بودم در حین انجام برنامه تو سرم داشتم

ادامه مطلب 🙂

ایراد

یک جای کارها و برنامه ریزی روزانم می لنگه و ایراد دارهنمیدونم کجا؟ دارم دنبالش میگردمکه خلا ها رو پر کنمکه وقفه نیوفتهفایل های مدیریت زمان رو دارم گوش می‌دم و سعی می کنم به خودم حق بدم که اومدن کوکی و دندون درد نیاز به استراحت داریبرنامه نباید بهت

ادامه مطلب 🙂

نچسبیم

چگونه نچسبیم؟سوال خیلی خوبیهو فقط یک جواب داره، چگونه رو بردارنچسبیماز اینجا به بعد هرچی بگی داری خودتو قانع می کنی که بچسبی این متن سوال و جواب بابک بادکوبه توی اینستاگرام بود

ادامه مطلب 🙂
. روزنوشته ها .