. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

رسیدن به یک تمنا

. رسیدن به یک تمنا . از آخرین باری که داخل وبلاگم نوشتم زمان زیادی می‌گذره، نوشته‌های نصفه و نیمه خودم رو نگاه می‌کنم و تلاش می‌کنم یکی رو کامل کنم تا این چرخه معیوب شکسته بشه، اما انگار همه‌ی اون‌ها برای ناتمام موندن نوشته شدن. دیشب خواب دیدم و

ادامه مطلب 🙂

تبعیدی از جنس آزادی ذهنی

تبعیدی از جنس آزادی ذهنی یک روز بهاری بود این دفعه از جنس تعطیلی جمعهتعطیلی که از روز قبل آن در دو راهی ماندن در خانه پیش کوکی و رفتن به دل طبیعت مانده بودم همزمان هم دلم در طبیعت بودن را می‌خواست و هم تنها بودن در اتاق و

ادامه مطلب 🙂

شهاب باران

شب قبل شهاب باران بود و دوست داشتم اون زمان رو در کویر باشم که نشد. شب بعد تنهایی به قله رفتم و اون زمان هم می‌دانستم تنهایی کوه رفتن خطرناکه اما اون زمان شاید شجاعتم به ترس اجازه ورود نمی‌داد الان هم تنها نرفتنم بخاطر ترس نیست، سعی کردم

ادامه مطلب 🙂

دختری که رهایش کردی

. دختری که رهایش کردی . داستان یک نقاشی یا زندگی دخترانی که مهم نیست در چه سال یا کشوری زندگی کنند، حتی مهم نیست خودت اون شخصیت اصلی باشی یا شنونده داستان تنها کافیه دختر باشی تا وقتی یک دختر می‌گه ترسیده بودم یا از نگاه مردم و تلاشش

ادامه مطلب 🙂

کمپ و کوهنوردی

. کمپ و کوهنوردی . فرار از دغدغه‌های زندگی این‌دفعه نه از جنس مطالعه، نوشتن یا دویدن از جنس سفر به محیطی ناشناخته با حوادث و وقایع غیرقابل پیش‌بینی دوری از محیط و آدم های امن و فعالیت‌های تکراری محیطی دور از اینترنت، آنتن و زندگی شهری با تمام دغدغه‌ها

ادامه مطلب 🙂

گفت و گفتم هایی از الهام فلاح

گفت عاشق نبودم. عاشقم کرد.نگاش کردم.گفت تو چرا عاشق نمی‌شی؟گفتم قلب من از رنج کشیدن برای یک عشق تازه هراسونه.گفت عشق مترادف رنجه.هیچی نگفتم.گفت چطوری گلدونت از یه ساقه، هم شمعدونی قرمز میده هم سفید؟گفتم نمی‌دونم. دو تا شاخه رو به هم بستم و شد. هرکی کار خودشو می‌کنه منتها

ادامه مطلب 🙂
. روزنوشته ها .