. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

آدم خواران وطن دوست

این غم‌انگیزترین حالت غمگین شدن است چی به سرمون اومده بود؟ جمعی از انسان‌هایی که ادعای وطن دوستی دارن و فشار جنگ و شرایط زندگی اون‌هارو به خوردن انسانی بی گناه سوق داده بود این دومین کتابیه که دارم از این نویسنده می‌خونم و کل کتاب در شوک وقایع رخ

ادامه مطلب 🙂

شوق زندگی

من سرشار از شوق زندگی‌ ام نه مثل جملات انگیزشی برای خودم تعریف جدیدی از شوق و امیدواری ساخته‌ام تعریفی که نیاز نداره هرروز به خورشید سلام کنم و انرژی مثبتم را برای کائنات ارسال کنم در تعریفی که ساخته‌ام می‌توانم غمگین بشم، اشک بریزم حتی برای چند دقیقه حالم

ادامه مطلب 🙂

برگی از «دفترچه ها» آلبر کامو

این روزها وقت‌های آزادم به مطالعه‌ی کتاب دفترچه ها ی آلبر کامو می‌گذره، سعی می‌کنم روزی ده صفحه بیشتر نخوانم و روزهایی به خودم می‌آیم و میبینم از سی صفحه مطالعه‌ام گذشته و من متوجه نشدم کتابی که دوست ندارم تمام شود و می‌خواهم صفحات آن را زندگی کنم از

ادامه مطلب 🙂

بعضی تقلاها در بعضی روزها

دوست دارم همزمان در راه سرکار قلعه مالویل را بخوانم و سر کار کتاب‌های هوش مالی آریانا قلم در گوشم پخش شوند و وقتی به خانه رسیدم در تایم استراحتم مادراپور را بخوانم با این همه هروقت از کنار کتابخانه ام رد می‌شوم تقلای شروع کتاب دیگر جوزف برگو (شرم

ادامه مطلب 🙂

حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس می‌کنم…

حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس می‌کنم… آمدم آنچه در ذهن دارم را بنویسم که ترس طوری به تک تک انگشتانم آمد در حدی که نوشتن با قلم که هیچ، با صفحه کلید لپ تاپ‌ هم راحت نبود با روی کاغذ آمدن کلمات غم از لابه‌لای انگشتانم تخلیه

ادامه مطلب 🙂
. روزنوشته ها .