. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

همه چیز به غبار ختم می‌شود، پس از غبار بپرس

چگونه می‌شود از غبار چیزی پرسید؟  غبار به‌مانند یک ناظر بر هر جسم و سطحی می‌نشیند و همه چیز را می‌بیند، همه چیز را می‌داند. حال هرچه خواهید از غبار بپرسید، از فقر و فلاکت و گرسنگی، از عشق و شکست و بی‌سرانجامی، از سودای شهرت و نویسنده شدن، از

ادامه مطلب 🙂

اعتیاد به اکسیژن بالای قله

اعتیاد به اکسیژن بالای قله بخشی از وجودم میل به تنهایی دارد، گاهی حتی دستم را در میان جمعیت می‌گیرد و به یک خلا ذهنی می‌برد. جایی که در بین همه هیاهوها، همه صداها و افکار در مغزم ساکت می‌شوند. این عکس برای من تجلی آن خلوت است. وقتی که

ادامه مطلب 🙂

بیگانه‌ای با مردم دنیا | کتاب «بیگانه» آلبر کامو

می‌ترسیدم که با “مورسوی” درونم رو به رو بشم چون جوابی براش نداشتم.من عاشق شخصیت‌های بدون نقاب کتاب‌های آلبر کامو هستم. شخصیت‌هایی که تجلی ذات انسان است. شخصیت‌هایی که به واسطه بی‌نقاب بودنشان با جامعه و آدم‌ها بیگانه شدند. شخصیت اول این کتاب مورسو بود که نقابی به چهره نداشت

ادامه مطلب 🙂

شبی که صبح نمی‌شد

شبی که صبح نمی‌شد ساعت ۸ شب بود، شام کوکی را گذاشتم و چراغ‌ها را خاموش کردم. می‌خواستم امشب هرچه زودتر تمام شود، درونم آشوب بود. هرتکه‌ی وجودم داشت به چیزی فکر می‌کرد و مشغول انجام کاری بود و دیگر توانی برای جمع‌کردن تکه‌های وجودم نداشتم. حتی از جمع کردم

ادامه مطلب 🙂

لمس اکسیژن تازه| شنا کردن تا سطح دریا

شنا کردن تا سطح دریا به دوستم زنگ زدم تا برای آموزش بهتر زبان انگلیسی از تجربه و مهارت اون استفاده کنم. بین مکالمه یک مثالی زد که ذهنم رو از همه نکاتی که داشت می‌گفت بیرون کشید و معطوف خودش کرد.تا عمقی برو پایین که برای برگشتن نفس داشته

ادامه مطلب 🙂

دشواری‌ بعضی گفتگوها

دو روز می‌شد که داشتم می‌نوشتم.اول برای اینکه بتونم مکالمه بهتری داشته باشم و در ادامه داشتم به ویس گوش می‌دادم تا بتونم منطقی حرف بزنم و ادامه بدم.  کم‌کم نوشتم تا کینه از لابه‌لای انگشتام خالی بشه.می‌نوشتم که آدم بهتری باشم و مثل دیگران عمل نکنم.  از خودم ناراحت

ادامه مطلب 🙂
. روزنوشته ها .