. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

صدای ساز

داشتم از صدای ساز زدن خودم فرار می‌کردم یا با شنیدن قطعه درست داخل گوشم و همزمان ضربه زدن به ساز می‌خواستم صدایی که دوست داشتم بنوازم رو برای خودم القا کنمخودم، خودم رو گول می‌زدمدیروز گوشی‌های هندزفری رو در آوردم و گوشی رو در دور ترین نقطه به خودم

ادامه مطلب 🙂

جمعه‌ها

جمعه‌ها برایم طعم جالبی دارددر گوشه‌ای دف‌ای گذاشته است که تقلای ریزنوازی داردکاخنی که می‌خواهد funkها را روی آهنگ‌ها قراردهد و با آن‌ها هم‌صدا شودو هنگ‌درامی که دیر آمده است و با صدای خود، خودش را در صدر قرار داده استامادر آن‌طرف من هستم و عدالت و تعادلی که سعی

ادامه مطلب 🙂

در ستایش ادامه دادن

درد که داری ادم مهربون‌تری می‌شیدرد که داری ادم بخشنده‌تری می‌شیکل کدورت‌ها و ناراحتی‌هات از بین میرن و فاصله‌ات تا تموم شدن این زندگی رو ناچیز می‌بینیبه زندگی‌ات فکر می‌کنیبه کیفیت زندگیت کنار آدم‌هاو تنها سوالی که باهاش درگیری اینه که: اگه الان تموم بشه، چه حسرتی برات باقی مو‌نده؟و

ادامه مطلب 🙂

تجربه شرکت در همایش تداکس TEDx

چند هفته قبل وقتی به حرف‌های صاحب امتیاز برند تداکس مشهد در پنل در مورد چالش‌های برگزاری یک رویداد گوش می‌دادم، تعجب کردم چطور یک برند ده سال با همچین چالش‌هایی تونسته کارشو ادامه بده و رویدادهارو با این کیفیت برگزار کنه تجربه این همایش و رویداد تداکس برای من

ادامه مطلب 🙂

دردهایی که به عصب رسیده‌اند

  چند روز است که می‌خواهم بنویسم. از حال پریشان ذهنم  از دردهایی که به عصب رسیده‌اند و با هیچ مسکنی آرام نشدندخانواده‌ام گفت از سرماستدکتر به فاصله بین مهره‌های گردنم اشاره کردو من فقط زمانی که ازم پرسیدند استرس داشتی لبخند زدم و نگاهشون کردم  به آدم‌هایی که اگه

ادامه مطلب 🙂

درک یک پایان

 درک یک پایان در روزهایی که حتی “خواندن” نمی‌تواند مانند همیشه اثرگذار باشد و رنگش مانند تمام رنگ‌های دیگر به رنگ “بی‌تفاوتی” تبدیل شده باز هم خواندن یک کتاب نسبتاً خوش‌خوان خالی‌ از لطف نیست” حتی اگر رنگ روزها را تغییر ندهد یا بهتر است بگویم تغییر چندانی ندهد. به‌جرئت

ادامه مطلب 🙂
. روزنوشته ها .