. روزنوشته ها .جایی که قرار بود در آنجا گم شوم...

آتش

وارد اتاق شدم

کل اتاق رو دود گرفته بود

اول دنبال کوکی گشتم

دیدم روی تخت بین بی‌هوشی و هوشیاری خوابیده است

دیدم روی بخاری هوله داره دود می‌کنه و سوخته
تازه یادم افتاد یک ساعت قبل که از اتاق خارج شدم بخاری را زیاد کردم و یادم نبود که هوله روی آن است

سریع حوله را برداشتم، کوکی را در آغوشم گرفتم و با هم به سمت پنجره رفتیم

خودم هم نمی‌توانستم نفس بکشم

پنجره را باز کردم و یادم آمد کوکی از حمام آمده و احتمال دارد سرما بخورد

کوکی را دور حوله حمام خودم که تنم بود پیچیدم و با هم کنار بخاری نشستیم

به فکر فرو رفته بودم

اگر ۵ دقیقه دیرتر می‌رسیدم چی می‌شد؟

اگر اتاق آتش می‌گرفت؟

و…

نظر شما

. روزنوشته ها .